به نام خدا
در این صفحه قصد دارم یک برگ از دفترچه خاطراتم را برایتان بنویسم:
این صفحه متلعق است به:
چهارشنبه 26/05/79
«26مرداد سالروز آزادگان گرامی باد بر همگان»
امروز ساعت 3:15 با تلفن بابا بیدار شدیم، 3:45 عازم سرکار شدیم. نزدیکای 5 صبح آقا ضرغام آمد و پرسید چرا دیروز نیامدید. به او گفتم پریروز دیر از امامزاده داوود آمدیم بنابراین صبح خواب ماندیم. کارم که تمام شد علی جان را برای ادای نماز به مسجد علی بن ابی طالب که در همان نزدیکی بود فرستادم و ساعت 5:25 به طرف خانه راه افتادم.
یه ذره لواشک خوردم و فکر کردم مشغول خواندن خاطرات سال76 و 77شدم.
و تصمیماتی گرفتم: 1-خاطره ای بنویسم، 2- شعری بسرایم، 3- شیرآب بالا را درست کنم که چند روزی است چکه میکند، 4- ورزش کنم با علی آقا، 5- جای کفترها را تمیز کنیم، (6- به میدان بار برویم).
.و اما طبع شعر من دومرتبه گل کرد، نمی دانم مثنوی بنویسم یا قصیده، حالا خوب فعلاً مطلع شعر را بنویسم و بعد تصمیم دقیق تر و پیداکردن یک نام مناسب برای شعر فیالبداههام:
شعری از خودم
ای خدا ای یاور بیچارگان * * * * * * * * ای پناه مردمان و بی کسان
ای که فضلت هست بی پایان ولی * * * * * * * *گشتهایم ما بر گناهان مبتلی
ای که با یادت دل آشته حال* * * * * * * *گردد آرام و سپید و بی ملال
ای که شکرت از دل و از جان بود* * * * * * * * جای یادت در همه اذهان بود
ای خدا ای مظهر جود و سخا * * * * * * * * این دل آشفته(شوریده) را تو ده صفا
ای خدا ای نعم و فضلت بیکران* * * * * * * * ای خدا ای رحمت تو جاودان
ای خدا ای یاور بیچارگان(درماندگان) * * * * * * * * کن تو ما را از مقرب درگهان
بی تو ما بی یار و بی یاور شویم* * * * * * * * چون جدا از رحمت داور شویم
با تو چون شاهیم با تاج طلا* * * * * * * * چون به دوریم از گناهان و بلا
پس تو با ما باش ای یار حسین * * * * * * * * تا نیفتد در دل ما شور و شین
ای که هستی مظهر نور و سرور* * * * * * * * کن جدا از ما همه عجب و غرور
ای خدا ای یاور بیچارگان * * * * * * * * ای که هستی پادشاه انس و جان
ای که داری در همه اشیا نشان * * * * * * * * دور دار از ما همه اهریمنان
ای که هستی قبله حاجاتمان * * * * * * * * کن قبول از ما همه طاعاتمان
حجت الله مداحی کوپایی 26/5/79