نقره اصلی خمینی و طلای احمری بر تمام اهل دنیا رهنما و رهبری دست این فرعون ثانی مدتی پنهان شدی شکرلله آمدی تا حافظ قرآن شدی ملک ایران را معطر کردی ای بحرالعلوم کشتی فرعونیان کردی به صحرا سرنگون ملتجی گشتی به اصحاب کسا خود شدی موسی و شمشیرت عصا قدردانی گر کنیم ما قطره و دریا تویی در جهان یک رهبر برحق در روزگار ما تویی ذره می مانیم که می گردد به دور آفتاب آفتاب ذره پرور روشنی ما تویی افتاب ذره پرور ذره را جمعش نمود چون که ملت جمع گشت و انقلاب فتحش نمود بعد از مشتی منافق دور هم گشتند جمع با خیال خام کردند جنگ بی درنگ پس بکشتند یار خوش گفتار ما مرتضی مطهری استاد نیکوکار ما بعد از کشتند استاد دانشگاه را آن مفتح عالم آگاه را شخصی از ما بود از منافق ها جدا پیرو نفسش گشت و گفت نبود خدا مدت یک سال و نیم بود این لعین کار او بد تر ز کار شاه بود خود رییس جمهور بر این سرزمین از منافق گو که کی آگاه بود کشور ایران زمین را دست صدام می نمود من نمی دانم زین سبب مقصودش چه بود در پی یک انفجار هفتاد و دو قربانی نمود هر دمی او بر ظلم خود افزون نمود چه باعث شد رجایی کشته گردد تن پاکش به خون آغشته گردد عزیز دیگری که باهنر بود منافق کشت که از حیوان بتر(بدتر) بود وین منافق ها که آتش سوختند این عزیزان را در آتش سوختند وین منافق ها هر کدامی خانه ی تیمی برای خود شدند وز ز ترس خود به جای دیگری پنهان شدند وین منافق ها به هر شهر و دیاری پا زندند وز ز کردستان گرفتند تا که خود را جا زدند نوکر روس ها و امریکا شدند عاقبت زین کار خود رسوا شدند گه بکشتند تک تک امام جمعه ای تا بگیرند ز اربابان خود جایزه ای ظالمان گرد جهان اظهار خشنودی کنند وز ز کار این منافق ها اظهار بهبودی کنند دین و قرآن ریشه ی این ظالمان بر می کند معجزی هستش که هر یک را نابود و رسوا می کند ارتشی هست و سپاه و پاسدار تا که دین گردد به دنیا استوار رهبر ما پیرو راه حسین این حسین اندر جهان است نور عین ای خمینی جان ما بادا به قربان شما کور باشد آن که نشاسد احسان شما تیغ جلادان کج است و ابروی دلدار کج خنجر بران بود طاق دو ابروی شما سین و لامم بر جمالت ای علوم پایدار از گل رویت گوارا گشت بر ما هر بهار دشمنانت کور باشند تا نبینند روی تو آیه نصر من الله بر وجودت برقرار ملت ایران کنند چون افتخار بر چنین رهبر که هست در روزگار چون که هستم نوجوان و خالی ام از معرفت من نیم قابل که مدحش را بگویم بی شمار در فضای باز و در طرف چمن بلبلی با خود بگفتا این سخن باقر مداحی ام در این دیار تا به تن دارم نفس بر من بود این افتخار مسئلت می خواهم از خلاق ارض و آسمان تا دهد نصرت شما را مهدی صاحب الزمان
باقر مداحی کوپایی
گفتنی است بیت اول متعلق به پدربزرگ مرحومم بوده است