نمی دانم چه میخواهم بگویم - زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است و افسوس - که بال مرغ آوازم شکسته است نمی دانم چه می خواهم بگویم - غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنارنگ - گهی می سوزدم گه می نوازد گهی در خاطرم می جوشد این وهم - ز رنگآمیزی غمهای انبوه که در رگهام جای خون روان است - سیه داروی زهرآگین اندوه فغانی گرم و خونآلود و پردرد - فرو میپیچیدم در سینه تنگ چو فریاد یکی دیوانه گنگ - که می کوبد سر شوریده بر سنگ سرشگی تلخ و شور از چشمه دل - نهان در سینه میجوشد شب و روز چنان مار گرفتاری که گریزد - شرنگ خشمش از نیش جگرسوز پریشان سایهای آشفته آهنگ - ز مغزم می تراود گیج و گمراه چو روح خوابگردی مات و مدهوش - که بی سامان به ره افتد شبانگاه درون سینهام دردی است خونبار که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریهآلود - نمی دانم چه می خواهم بگویم
از شاعر معاصر: (هوشنگ ابتهاج هـ . ا . سایه) از کتاب گلپونه، تألیف نجفعلی مهاجر - چاپ 1375.ص365