سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان! مبادا کسی که نمی داند، از فرا گرفتن شرم بدارد ؛ چرا که ارزش هرانسان، چیزی است که می داند . [امام علی علیه السلام]
نمی دانم چه می‌خواهم بگویم - زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس - که بال مرغ آوازم شکسته است
نمی دانم چه می خواهم بگویم - غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنارنگ - گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم - ز رنگ‌آمیزی غم‌های انبوه
که در رگ‌هام جای خون روان است - سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم و خون‌آلود و پردرد - فرو می‌پیچیدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ - که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشگی تلخ و شور از چشمه دل - نهان در سینه می‌جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که گریزد - شرنگ خشمش از نیش جگرسوز
پریشان سایه‌ای آشفته آهنگ - ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش - که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه‌ام دردی است خونبار که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه‌آلود - نمی دانم چه می خواهم بگویم
از شاعر معاصر: (هوشنگ ابتهاج هـ . ا . سایه‌)
از کتاب گلپونه،‌ تألیف نجفعلی مهاجر - چاپ 1375.ص365


پیوند :: نویسنده: حجت ساعت 8:56